شمارهٔ ۶۲۶


چه گفت با تو شنیدی رباب و عود به گوش

ز کس مترس و به بانگ بلند باده بنوش

سروش عاطفت از نو نوید رحمت داد

معاشران همه دادند بوسه بر سر و روش

به خواب شیخ حرم دید دوش مستی را

نشسته بر در کعبه به خضر دوش به دوش

چو جم به جام قناعت کن و سکندر وار

به هرزه در طلب رزق نانهاده مکوش

به چشم بی هنران باده ساقیا عیب است

چو زاهدی گذرد عیب ما بیا و بپوش

از آن زمان که به خمخانه ها حدیث نو رفت

شراب و چنگ نمی ایستد ز جوش و خروش

کمال با به ساقی زمی مکن پرهیز

حریف قلب شناس است زاهدی مفروش

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم