شمارهٔ ۷۲۶


دل گرفت از بتان به رویم

راست گویم دروغ میگویم

مستم از بوی عنبرین مویان

نیست هشیار بک سر مویم

میکنم زآن لب و دهان پرسش

عاشقم نقل و باده میجویم

نام آن لب چو میبرم به زبان

لب به آب حیات میشویم

شادی وقت من که در همه عمر

باغم روی و محنت اویم

باد اگر خاک من برد هرسو

نکشد مهر دل جز آن سویم

آبرو بایدت بگوی کمال

بتفاخر که خاک آن کویم

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم