شمارهٔ ۷۵۱
صحبت عاشق و حبیب بهم
فصل گل دان و عندلیب بهم
غم جگر ساخت قسمت من و دل
هر دو خوردیم آن نصب بهم
به تفال قرآن تحسین است
دیدن ناصح و ادیب بهم
بشکافند سقف مقصوره
نعره واعظ و خطیب بهم
نیست فرقی میان این دو برزگ
گر به بینی سگ و رقیب بهم
رنج دیدند هر دو معلوم است
از من افسونگر و طبیب بهم
بافت شهرت چو جمع کرد کمال
غزل و معنی غریب بهم
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم