شمارهٔ ۹۲۰
ای خط مشکبار تو پیچیده گرد ماه
برروی روز نقطه خالت شب سیاه
رخسارتست حجت اقرار عاشقان
هستت بر این سخن خط عنبر فشان گواه
وصف قمر بروی تو گفتم بگفت عقل
در آفتاب و ماه چگوئی حدیث شاه
خواهم که روی خویش به رویت نهم ولیک
هرگز که دیده خرمن گل همنشین کاه
چشمت به غمزه گرچه رباید هزار دل
لیکن ز راه لطف ندارد دلی نگاه
آئینه جمال نو ای شمع دل فروز
روزی بود که زنگ برآرد ز دود آه
مسکین کمال از تو به مقصود کی رسد
سلطان چو نیست با خبر از حال دادخواه
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم