شمارهٔ ۹۳۰


با تو در دل نبایدم رخ ماه

ی رخ نیارد شدن به خانه ماه

در شمایل قد تو لطف خداست

هست لطف خدا به تو همراه

بینمت دایم و چنان دانم

که نکردم هنوز نیم نگاه

گر گناهست در رخ تو نظر

باد چشم پر آب غرق گناه

غرق دریای آتش و آب است

جان عاشق میان گربه و آه

او خواهد برآمد از سر خاک

دردمند ترا به جای گیاه

طیب زلفت بخویش برد کمال

چون که با خاک رفت طاب ثراه

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم