شمارهٔ ۹۷۳
ای رخت آیت حسن و دهنت لطف خدای
به حدیثی بگشای آن لب و لطفی بنمای
خانه تست دل و دیده ز باران سرشک
اگر این خانه چکد آب در آن خانه در آی
شد ز نظارگیان خانه همسایه خراب
به من با تو که فرمود که بر بام برآی
زاهد شهر بخشکیست ز چوبی کمتر
که چو نعلین نمالیده بروی آن کف پای
گفته بودی که شبی باده خورم با تو بیا
همچو پیمان من و وعده خود دیر میای
روز باران سرشکم مرو از خانه به باغ
که رود پای تو چون سرو فرو در گل و لای
بوستانیست سرای از گل آن روی کمال
به سرای آمدی ای بلبل خوشگو به سرای
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم