شمارهٔ ۹۷۸
ای ولوله عشق تو بره هر ر کویی
رندان سر کوی تو مست از تو به بویی
پیش تو بسر آیم و زآن لب طلیم جام
از خاکم اگر نیز بسازند سبویی
دل در خم چوگان سر زلف تو گوییست
هر دل که جز این گفته بود بیهده گوئی
با روی نو از باد، بهشتم، هوس حور
جائی که تو باشی که کند باد چو اونی
تن رست ز نبهای غم از وصل میانت
صد شکر کزین عارضه جسیمه بمونی
اگر شحنه بجوید ز تو درد دل ما را
ابروی تو سونی جهد و چشم نو سونی
امروز کمال از رخ او چشم بر افروز
کر طالع خود بافتهای روز تکونی
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم