شمارهٔ ۹۹۱
بر من بیدل اگر جور و ستم فرمودی
لطف بسیار نمودی و کرم فرمودی
تا به صاحب نظری از همه باشم افزون
سرمه چشم من از خاک قدم فرمودی
گفت پیش رقیبان دهمت صد دشنام
باز مرسوم دعاگو ز چه کم فرمودی
نامه شان پیش خودم خوان که ز دور آمده ام
چون دویدن پسرم همچو قلم فرمودی
ن ت من ز سر خوان کرم غصه و غم
گفته بودی که نفرمایم و هم فرمودی
دگر از خون دل ریش شرابم فرمای
چون کباب از جگر سوختهام فرمودی
راندیم از در و خون شد دل مکین کمال
از چه آزردن آفری حرم فرمودی
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم