شمارهٔ ۱۰۵۳


گر گم شوی از خود خبر بار بیایی

چون بافتی آن گم شده بسیار بیایی

با موسی دیدار طلب وعده همین بود

گر محو شوی دولت دیدار بیابی

چون سر به گریبان بری و غیر نبینی

در خرف نگو جوی که زنار بیایی

گم شد سر و دستار تو از زحمت اغیار

گر بار بیابی سر و دستار بیابی

دل جانب دلدار چنان دار که از دل

هر بار که جونی بر دلدار بیابی

گر طالب دردی که ز سوز نفس او

ناجسته علاج دل بیمار بیابی

آن عاشق دلسوخته امروز کمال است

کز گفته او گرمی عطار بیابی

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم