شمارهٔ ۸
بشنو حدیث یار ما از ما نه از اغیار ما
شرح لب او می دهد شیرینی گفتار ما
دانی چه داریم آرزو سرهای ما در پای او
افتاده بر خاک درش دراعه و دستار ما
با سرو گوید قامتش هستی همین بالا و بس
کو روی و موی نازنین کو شیوه و رفتار ما
هر یک زما در انجمن لافی ز مردی می زند
بنمای زلف پر شکن تا بشکند پندار ما
گر یک نفس از بندگی یابیم ذوق زندگی
تاحشر شکری می کنیم از بخت برخوردار ما
گر چشم مستت را هوس باشد حریفی خوش نفس
زحمت مکش هم جنس او این دل بیمار ما
باری دگرگویی مکن از آب خالی دیده را
بی شست و شویی کی شود شایسته دیدار ما
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم