شمارهٔ ۳۴
باری که رخش قبله صاحب نظران است
چشم و دل مردم به جمالش نگران است
خواهم که بوسم قدمش نیست مجالم
هر جا که نهم دیده سر تاجوران است
پیداست که از وصل تو حاصل چه توان یافت
چون وصل تورا خوی جهان گذران است
ای باخبران تو همه بی خبر از خود
وین بی خبری آرزوی باخبران است
وصل تو که محبوبتر از عمر و جوانی ست
حیف است که او نیز چو عمرم گذران است
گر چشم تورا میل به خون ریختن ماست
ما نیز بر آنیم که چشم تو بر آن است
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم