شمارهٔ ۶۳
نی بی نوا ز شکر به نوا شکرفشان شد
چه خوش است نغمه او را که حیات جاودان شد
منگر در آن که دارد تن نازکش جراحت
بنگر که تا چه راحت ز وجود او روان شد
تن پر ز نیش دارد چو درون ریش دارد
غم و درد بیش دارد نفسش حیات ازان شد
دل و جان چو نیست نیر اعجب است این که دارد
خبری ز حال دل ها که انیس عاشقان شد
به سخن دهن گشاده نه که سر به باد داده
چو سر و زبان ندارد ز چه صاحب بیان شد
نفسش مسیح مریم که حیات بخشد از دم
به سخن گرفته عالم چو همام مهربان شد
چو شنید مرغ جانم ز نوای نی صفیری
زدیار تن زمانی به جوار آشیان شد
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم