شمارهٔ ۱۲۶


زهی مقبل که شد پیش تو مقبول

بود دایم به سودای تو مشغول

اگر از رویت نیابد عقل نوری

ز بینایی شود جاوید معزول

مثال روی تو با دیدۀ ما

مثال آفتاب و چشم معلول

حیات جاودانی آن کسی یافت

که شده از تیر مژگان تو مقتول

چه حاصل اهل حکمت را از تحصیل

چو غیر از گفت و گویی نیست محصول

گر از عشقت کنم شکلی تصور

نه جنس وفصل ونه موضوع ومحمول

همام از عشق گوید داستان ها

که با معشوق نتوان گفت معقول

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم