شمارهٔ ۱۶۹


بر کف ماه نیکوان جام چو آفتاب بین

نرگس نیم مست او گشته ز می خراب بین

میز گلاب عارضش گشته چو گل بدرنگی می

مجلس عاشقان او پر زگل و گلاب بین

جام ز دیده ساختم اشک چو باده اندرو

بار معاشر مرا جام نگر شراب بین

تامگر از عقیق لب رنگ دهد شراب را

پیش لبش گشاده لب جام شراب ناب بین

حلقه و پیچ و تاب آن زلف پر از شکن نگر

مستی و شرم و ناز آن نرگس نیم خواب بین

من چوسؤال بوسه یی کردم از آن لب و دهن

گفت برو زنخ مزن بهر خدا جواب بین

بر سر و روی مهوشش بند دل همام را

از سر زلف سر کشش حلقه و پیچ و تاب بین

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم