شمارهٔ ۱۸۱


چو بالای تو گر سر وی میان بوستانستی

ازان سرو سهی بستان بهشت جاودانستی

ز وصف یک سر هویت شدی عاجز بیان من

به جای هر سر مویی مرا گر صد زبانستی

همی خواهم که او با من کند یاری چو جان با تن

جهان ما را جنا نستیگر او ما را چنانستی

به روی عالم آرایش که گر خاک کف پایش

سرمرادست میدادی به جان هم رایگانستی

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم