شمارهٔ ۱۴


با روی تو شمع برفروزد عجب است

باحسن تو دیده بر ندوزد عجب است

گفتی که زشمع سوخت دستم ناگاه

خورشید که از شمع بسوزد عجب است

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم