شمارهٔ ۳
ساقیا لبریز کن پیمانه را
یا بمن بنما ره میخانه را
کو کمند زلف آن زیبا نگار
تا به بند آرم دل دیوانه را
شمع از عشق تو میسوزد که سوخت
گرمی شوقش پر پروانه را
بوی مِی هوشم چنان از سر ربود
که غلط کردم ره میخانه را
آشنایان را کند پامال جور
تا بدست آرد دل بیگانه را
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم