بخش ۴۲ - بقیهٔ قصهٔ دعوت رحمت بلقیس را


خیز بلقیسا بیا و ملک بین

بر لب دریای یزدان در بچین

خواهرانت ساکن چرخ سنی

تو بمرداری چه سلطانی کنی

خواهرانت را ز بخششهای راد

هیچ می‌دانی که آن سلطان چه داد

تو ز شادی چون گرفتی طبل‌زن

که منم شاه و رئیس گولحن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم